به گزارش ریاح، شهید احمد مکیان از بچه های بندر ماهشهر شهرک طالقانی بود و در روز هفدهم آذر ماه سال ۱۳۷۳ متولد شد، آن هم در یک خانواده روحانی.
ساده و بی آلایش بود و مصداق حقیقی روایت امام باقر(ع) که فرمود: «خداوند ۴ چیز را در ۴ چیز پنهان کرده است … ولی خود را در میان بندگان خود پنهان می کند».
۲۱ سالگی یعنی اوج جوانی و آرزو، اما احمد به همه این ها پشت پا زد و بی وقفه به ندای حل من ناصر ولی را پاسخ گفت و مسیر دمشق را در پیش گرفت و به پاس وظیفه مداری اش اذن بار به حریم یار یافت و در روز سه شنبه ۱۸ خرداد ماه سال ۱۳۹۵ در حومه استان حلب سوریه در آغوش حق آرام گرفت.
کتاب سند گمنامی به زندگینامه و خاطرات شهید مکیان می پردازد که قسمت هایی از این کتاب را می خوانیم:
گهگاه که زنگ می زدم. می گفتم: احمد! تا حالا چند تا مرغ شکار کردی؟ منظور این بود که چند تا داعشی را کشتی؟ می گفت: هنوز شکارچی نشدم.
از سوریه هم که بر می گشت، فامیل ها می آمدند و توقع داشتند از اخبار آنجا و اینکه آنجا چه می کند بگوید، می گفت و می خندید. فقط از کلیات جنگ سوریه می گفت. اما از کارهای خودش و اینکه آنجا چه می کند، لام تا کام چیزی نمی گفت. نهایتا می گفت: دعاتون کردیم. گویا فقط رفته باشد سفر زیارتی.
یک بار رفته بودیم پارک خیلی اصرار کردم که از خاطراتش در سوریه بگوید. آخر سر دید که عصبانی شدم، شروع کرد خاطراتی از سوریه گفتن. آن هم نه از خودش. فقط از شهدای دیگر گفت.
این عشق به گمنامی در وصیت نامه اش هم مشهود بود. آنجا که وصیت کرده بود که غریبانه تشییع شود و روی قبرش به جای نام و نشان فقط بنویسیم: «پر کاهی تقدیم به پیشگاه خدای تعالی» و ما هم همین کار را کردیم و فقط یک عکس بالای مزار گذاشتیم.
برشی از وصیتنامه شهید
«…دوست دارم اگر جنازه ام به دست شما رسید، پیکر بی جان مرا غریبانه تحویل گیرید و غریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه ۳۱ به خاک بسپارید و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید و اگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید “تنها پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی “ حتما چنین کاری بکنید. چون من از روی پر نور و با جمال شهدای گمنام خجالت می کشم که قبر من مشخص و جنازه ام با احترام تشییع و دفن شود؛ ولی آن نوگلان، پرپر روی دشتها و کوهها بی غسل و کفن بمانند یا زیر تانکها له گردند…».
انتهای خبر/