یک گُل آفتاب افتاده داخل چشمانت و اخم هایت را درهم کرده ای، اما من خنده ات را دوست دارم، آن خنده های صاف و زلال بچه گانه را. آن اوایل که با تو آشنا شده بودم با خودم میگفتم: چقدر شوخ و سرزنده و چقدر هم پررو! اما حالا دیگر نه! بعد از هشت سال که از آشنایی مان میگذرد ،دوست دارم هم لبت بخندد و هم چشم هایت. به تو اخم کردن نمی آید آقا مصطفی!»
این آغازِ روایتی از زندگی «مصطفی صدرزاده» است. کتابی داستانی از زندگی شهید مدافع حرم به روایت همسرش خانم سمیه ابراهیمپور و البته براساس واقعیتهای زندگی شهید. «اسم تو مصطفاست» به قلم راضیه تجار نویسندهی شناخته شدهی حوزهی داستان و رمان است که اخیرا تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی بر این کتاب منتشر شده است. ایشان کتاب را اینچنین توصیف کردهاند: «نوشته خانم تجار، شیرین و پخته و مبتکرانه است.» ۹۷/۹/۱۸
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «اسم تو مصطفاست»
شهید از حرکت نمیایستد
توجه به زندگینامه، شرححال، خاطرات و سیرهی شهدا از جمله شهدای مدافع حرم یکی از توصیههای همیشگی رهبر انقلاب است: «روی این مبانی [معرفتی] کار کنید. روی یک نقطهی محدود هم متمرکز نشوید؛ وسیع نگاه کنید، همهی مسائل را ببینید… و تجربهی جوانهای ما هم خوب است. حالا مثلاً فرض کنید یک جوان بسیجی در نزدیکی تهران تلاشی دارد، فعّالیّت دارد، مثل شهید مصطفی صدرزاده. دو سه کتاب دربارهی ایشان نوشته شده که من خواندهام؛ خب [آنجا] آدم میبیند که چطور بیتاب است در کار کردن و حرکت کردن. انسان اینها را نگاه کند و پیش برود.» ۱۴۰۲/۰۱/۲۹
روایت زندگی شهدا یک نقشه راه در اختیار مخاطبان قرار میدهد. نقاط برجسته ای در زندگی شهدا وجود دارد که میتواند کلید راه یافتن انسانها به سعادت باشد. یکی از نکاتی که رهبر انقلاب درباره شهید صدرزاده مورد تاکید قرار دادهاند «بی تابی در کار و حرکت کردن» است. این ویژگی شهید به خوبی در کتاب نمایان است. از زمانی که فرماندهی پایگاه بسیج محله را که یک کانکس است برعهده دارد تا زمانی که فرمانده گردان عمار لشگر فاطمیون میشود. شهید از حرکت نمیایستد. آنجا که مصطفی صدرزاده برای کسب روزی حلال تصمیم به تاسیس گاوداری میگیرد یا تصمیم شهید برای ادامه تحصیل و همچنین چالشهایی که برای راضی کردن همسرش جهت حضور در سوریه با آن مواجه است همه جلوههایی از این «حرکت مستمر» صدرزاده است. روایت مواجهه شهید با این چالش ها یکی از بخش های خواندنی کتاب است.
کانکسی که مرکز دنیا بود!
قهرمان کتاب «اسم تو مصطفاست» واقعیست و زندگی شهید به گونهای روایت شده که داستانی بودن، واقعیت را تحتالشعاع قرار ندهد. در حقیقت زندگی شهید در کتاب با پستی ها و بلندی های آن روایت شده است.
در بخشی از کتاب از زبان همسر شهید روایت شده میخوانیم: «سال ۱۳۷۴ بود از تهران رفتیم کهنز، شهرکی نزدیک شهریار و شدیم یکی از ساکنان آنجا. کمکم در این شهرک قد کشیدیم. آن روزها دوکانکس در محلهمان زیر نور آفتاب برق میزد: یکی ۲۴ متری و دیگری ۳۶ متری. این دوتا کانکس چسبیده به هم بود و حسینیهای را تشکیل میداد. یکی از این کانکس ها را داده بودند به خواهرها و یکی را هم داده بودند به برادرها. یک کانکس دیگر هم بود که شده بود آشپزخانه» کانکسی در شهرکی نزدیک شهریار میشود نقطه آغاز عزیمتی به بلندای تاریخ. جایی که بخشی از زندگی شهید داستان ما به آن گره خورده است. رهبر انقلاب با اتکاء به چنین واقعیتءهایی از ظرفیت عظیم هستههای مقاومت در سرتاسر کشور سخن میگویند: «ما امروز در سرتاسر کشور، هزاران هستهی مقاومت در مساجد و در هیئتها داریم؛ از این هستههای مقاومت، جوانهایی برمیخیزند به عنوان مدافع حرم، جوانهایی برمیخیزند به عنوان مدافع امنیّت، جوانهایی برمیخیزند به عنوان بسیجی دانشجو… مجاهدان فداکار، مدافعان حرم، فعّالان سختکوش جهاد تبیین، گروههای کمک مؤمنانه، اردوهای جهادی، اینها همه جوانهای این کشورند. با وجود اینترنت، با وجود شبکههای اجتماعی، با وجود اینهمه لغزشگاهها، جوانهای ما در این راه دارند حرکت میکنند. گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیّت منوّر و نورانی برمیخیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفیهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم؛ اینها همه امیدبخش است.» ۱۴۰۲/۰۳/۱۴
اهتمام نسبت به کارهای فرهنگی و تربیتی برای نوجوانان، ارادت به شهدا خصوصا شهدای گمنام و همچنین اصرار به کسب روزی حلال از ویژگی های بارز شهید صدرزاده است که روایت آن را در کتاب میخوانیم.
متوسل به شهدا
یکی از فرازهای مهم و کلیدی زندگی شهید صدرزاده ماجرای جالب حضور او در سوریه بهعنوان نیروی مدافع حرم است. حضوری که هرچند توام با چالشهای زیادی بود اما در نهایت از او قهرمانی ماندگار برای جوانان ایران اسلامی ساخت: «جنگ در سوریه مدت ها بود که شروع شده بود و این حال تو را بد میکرد. حالا ذهنت از استخرداری و برنج فروشی و رفتن به پایگاه و درس و مشق رفته بود سراغ سوریه.» اما گویا دنیا با سوریه رفتن مصطفی صدرزاده کنار نمیآمد تا اینکه به سراغ رفقایش در گلزار شهدای گمنام رفت تا از آنها گله کند: «اگه کار منو راه نندازین به همه میگم که شما هیچ کارهاین! به همه میگم این دروغه که شهدا گره از کارا باز میکنن! به همه میگم کار راهانداز نیستین و آبروتونو میبرم. میگم عند ربهم یرزقون نیستین!» اوضاع سوریه دل مصطفی را به درد آورده بود.
نذر حضرت عباس (علیه السلام)
یکی از نکات درخشان در کارنامهی پرافتخار انقلاب اسلامی اتکای آن به جوانان است. در برهههای مختلف جوانان در عرصهی فعالیتهای انقلابی اثرگذاری مشهود و گستردهای داشتهاند. حقیقت این است که انقلاب اسلامی برخلاف خواست و برنامهی دشمنانش توانسته ارزشهای خود را به نسلهای جوانتر منتقل کند. ماجرای شهدای جوان مدافع حرم تنها یک نمونه از «انتقال ارزشهای انقلاب» به جوانانی است که هرچند امام خمینی(ره) و دفاع مقدس را درک نکردهاند اما با تمام وجود به آرمانهای امام(ره) و شهدا اعتقاد داشته و در راه اهداف مقدس نظام اسلامی مجاهدت میکنند. مصطفی صدرزاده یک نمونهی عالی از این شهیدان است: «از اوّل انقلاب تا امروز جوانها بودند که کارهای بزرگ را در جبهههای مختلف، میدانهای مختلف، به عهده گرفتند و پیش بردند… این رشته تا امروز هم ادامه دارد، تا همین دورهی شماها، در همین زمان معاصر شما، شهید حججی، مصطفی صدرزاده، آرمان علیوردی، روحالله عجمیان. اینها برجستهاند، نقطههای واقعاً برجستهاند. هزارها، دهها هزار، صدها هزار جوانِ ایرانیِ مسئولیّتشناس امروز وجود دارند؛ اینها موتور حرکتند، اینها موتور پیشران حرکت کشور و حرکت نظامند، هر کدام در یک بخشی. همهی شما، یکایک شما، باید اینجوری باشید.» ۱۴۰۲/۰۱/۲۹
شهید مصطفی صدرزاده سرانجام در سال ۹۴ در ظهر تاسوعا به شهادت رسید. چند سال بعد مادرش در دیدار با رهبر انقلاب گفت که او را در کودکی نذر حضرت عباس (علیه السلام) کرده بود.
پایان خبر/۱۱